دیروز به همراه آیسا
دوستان سلام.
خوبید؟چه خبرا؟دیروز آیسا و خالم با هم اومدن خونه ی ما همونطور که گفتم آیسا قبلا سرما خورده بود و حسابی صداش گرفته بود.اما هردفعه که میاد خونه ما غیر ممکنه که یادش بره بگه من براش لاک بزنم.منم که تو اتاق نشسته بودم آیسا یهو اومد گفت:((زها،برام لاک بزز.
آخه آیسا به بزن میگه بزز.منم رفتم و یه لاک گوجه ای رنگ برداشتو گفت بزن.وقتی اومدم براش بزنم بهش میگم آیسا این چه رنگه ایه؟اول گفت نمز(آخه به قرمز میگه نمز)بعد من بهش گفتم نه این گوجه ایه.وقتی تموم شد و رفت لاکها رو به خاله نشون بده و گفت این جوجه ایه.خالم حسابی تعجب کرده بود.بعد که من گفتم منظور آیسا گوجه ایه کلی خندیدنبعدشم اومده به من میگم صدام دلسته یعنی صدام گرفته و من بازم کلی خندم گرفته بود آخه خیلی قشنگ حرف میزنه.آخرسرم که داشتن میرفتن میگفت:حداحابظ حاله نسید.
فعلا بای.
راستی نظر یادتون نره ها