آیساآیسا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

آیسا جوجو(✿◠‿◠)

دومین باری که فرشته کوچولوم به مشهد رفت...

سلام،سلام،سلام من برگشتم.راستی عیدتو مبارک.شما مسافرت نرفتین؟؟؟ وای مشهد چه قدر شلوغ بود ، مخصوصا روز عید.با هزار بد بختی ئوتا اتاق نقلی پیدا کردیم.این رئیس هتله هی میگفت فردا جمع کنین این اتاق رزرو شده وقتی میومدیم پایین میگفت نه این یارو نمیاد میتونین بمونین خلاصه بیست هزار بار ما رو فرستاد بالا و پایین. اینم عکسای آیسا جونم در دفعه اولی که مدیر هتل زابرامون کرده بود: اینجا کلید در اتاقاقو برداشته بود میگفت این ملال منه(یعنی موبایل منه)بعد هی میزاشتش دم گوشش و هی مثلا با این و اون تلفنی حرف میزد: اگه میخواین بقیه ماجرا رو بدونین باید بیاین تو... اینجا هم موقع برگشته وقتی از رستوران اومده بودیم بیرون زیر ل...
21 شهريور 1391

میسام یا میخوام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  سلا بیاید تو که حسابی کارتون دارم... سلام امروز که از خواب بلند شدم دیدم تلفن زنگ زد حدودای ساعت 11 بود تلفن رو برداشتم دیدم خالمه میگه من آیسا رو با خودم بردم مطب الانم هی بهونه تو رو میگیره اگه میتونی بیا ببرش منم با کمال میل رفتم.خیلی خوشحال شده بودم. رفتم دیدم آیسا دم در مطب وایساده یهو داد میزنه زها اومدی دنبالم؟منم گفتم آره عزیزم. وقتی رسیدیم خونه به من میگه ای زها من ببلم بگم می..خوام .منم کلی براش دست زدم.دیگه به خاله نمیگه حاله ،به نمی خوام نمیگه نمیسام .به بخوریم نمیگه بخوخیم ...به افتخارش یه کف مرتب:       تو تصویر بالا آیسا داره به مامانم س...
21 شهريور 1391

يه بعدازظهر جالب با آيسا

سلللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللام.ديروز خاله فريدم زنگ زد كه مياين بريم خونه مادر(يعني مادربزرگم)ما هم با كمال ميل گفتيم بعله!!!بعد زنگ زديم ديديم عزيز خونه نيست كلي صبر كرديم دوباره به خالم زنگ زديم خالم گوشي رو داد به آيسا و من باهاش حرف زدم ميگم:آيسا مياي بريم خونه عزيز.ميگه نه ميگم آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ميگه:آخه حزيز هنوز نمومده.(نمومده:نيومده) ميگم آيسا بوست كنم؟ميگه مگه از حونه شما ميشه؟؟؟؟ ميگم از دم تلفن بوس ميكنم ميگه نه اينجوري نميشه كه... بعد بوسش ميكنم ميگم اينجوري: ميگه نرسيد كه... خب بعد از يه ربع مادربزرگم كه عزيز صداش ميكنيم برگشت خونه و ما هم رفتيم اونجا خالم زودتر از ما رسيده بود آيسا همش ميپريد بالا و...
21 شهريور 1391

آیسا با شال

سلام این عکسا رو امروز در خونه مادربزرگم گرفتم... اینم از خاله سوسکه من با شال : اینم یکی دیگه از ژست های من درآوردی آیسائهاگه دقت کنین میبینی دست هاشو به طور عجیبی آورده بالا هرچی میگم ببرشون پایین قبول نمیکنه ... مطلب ویژه:آیسا جونم میتونه حبیده و آیسا رو درست تلفظ کنه،اینجوری: حبییده تبدیل میشه به: فریده حاسا تبدیل میشه به: آیسا کلمه جدید کوچولوی نازنینم:به النگو میگه حلنو   ...
21 شهريور 1391

لغت نامه

امیررضا:حمیززا زهرا:زها بابا فرزاد:بابامزاد خوشگل:حسل عسل:حسل النگو:حلنو رب:حب دارم:دایم بلد:ببل بقل :ببل نسرین:نسیس پکنیم:بززیم عزیزم:حزیزم کلیله و دمنه:دله لولو خداحافظ:حبابظ خوبی:حوبی ...
21 شهريور 1391

آزمایش فرشته کوچولوی من

سلام آیسا امروز رفته بود و آزمایش داده بود و همش گریه میکرد و میگفت درد میززه الته من خودم شاهد ماجرا نبودم و از زبون مامانم شنیدم آیسا جونم خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم اونقدر که هیچ کس نمیتونه فکرش رو بکنه شاید چون من هیچ خواهری ندارم و این آرزومه پس میخوام همه ی اون محبت هایی که توی دلم مونده رو به تو بکنم عزیزم،خوشگلم که هیچ وقت محبتت از دلم نمیفته هر چند چندروزه ندیدمت و دلم برات تندازه یک گنجیشک شد عاشقتم ...
21 شهريور 1391